جدول جو
جدول جو

معنی اسپ رز - جستجوی لغت در جدول جو

اسپ رز
(اَ رِ)
اسپرس. (جهانگیری). اسپریس. اسفریس. میدان. فضا. عرصه. (برهان).
لغت نامه دهخدا
اسپ رز
راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسپ ریس
تصویر اسپ ریس
میدان اسب دوانی، چوگان بازی یا رژه و تاخت و تاز با اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپیره
تصویر اسپیره
گیاهی علفی و پایا از خانوادۀ گل سرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرزه
تصویر اسپرزه
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، روف، سابوس، سپیوش، شکم پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرز
تصویر اسپرز
طحال، غده ای در طرف چپ شکم در زیر حجاب حاجز که عمل آن ذخیره کردن گلبول های قرمز و دفاع از بدن در برابر هجوم بیماری هاست
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دُ)
گیاهی است از گروه نهانزادان آوندی و دارای ساقۀ افقی که از یک طرف آن ریشه ها دوبه دو تقسیم شده و از طرف دیگر آن ساقه هائی خارج میشود. ساقه های هوائی آن دارای شیارهای طولی است که از یک گره به گره دیگر امتداد یافته است. در هر گره برگهای باریک بطور فراهم قرار گرفته. ج، اسپ دمان. رجوع به گیاه شناسی تألیف گل گلاب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
اسب رس. اسپ ریز. اسپ ریس. اسفریس. میدان اسب دوانی. رجوع به اسب ریس و اسپ ریس و اسپرسا شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
رجوع به اسب ریس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسپارته. اسپارتا. لاسدمون. شهر مشهور باستانی در شبه جزیرۀموره. این شهر مرکز و پایتخت خطۀ لاکونیا واقع در منتهای جنوبی شبه جزیره مذکور است و در محلی ناهموار و کوهستانی در ساحل نهر اوروتاس جای دارد. اهالی دلاور و ساده منش آن از آرایش و پیرایش بیزار بودند، فقط چند پرستشگاه مخصوص به بتهای خود و یک میدان اسب دوانی در خارج دروازۀ شهر داشتند. در نزدیکی این شهر پرتگاهی موسوم به باراترون بود. اسپارتی ها اطفال سقطشده و علیل و ناتوان را در آنجا می افکندند. گویند این شهر را پادشاهی مسمی به اسپارتون در سنۀ 1880 قبل از میلاد بنا نهاده و لاکدمون که یکی از احفاد این پادشاه بوده در نزدیکی شهر قدیم، محله ای بزرگ موسوم به لاکدمونه بنا کرد و بمرور زمان شهر وسعت یافت و هر دو بهم وصل شد و از این رو این شهر را گاه اسپارته و گاه لاکدمونه می گفتند. ابتدا پانزده تن از اعقاب اسپارتون مزبور حکومت کرده اند. (اسامی آنان در ذیل ذکر خواهد شد). سپس در سال 1190 قبل از میلاد هرکولیها و دوریالیها اسپارت را متصرف شدند. در این هنگام رئیس آنان آرستوم زمام امور را در دست گرفته حائز عنوان سلطنت گردید. بعداز وفات وی دو پسر توأمان وی به اشتراک حکمرانی و فرمانفرمائی میکردند، نام یکی پروکلیس و دیگری اریستن بود. بعد از این دو همیشه امر سلطنت را دو تن از نژاد آن دو به اشتراک اداره میکردند. در تاریخ 898 قبل از میلاد کودکی خاریلائوس نام از نژاد پروکلیس بحکومت رسید و ازین رو عموی وی لیکورگوس را نایب السلطنه کردند و او حکیمی بود و قانونی برای اسپارتیها وضع کرد که مبنی بود بر محدودیت حقوق دو سلطان و ضمناً حکومت را بشکل یک جمهوری نظامی درآورد. قانون لیکورگوس قانون نظامی شدیدی میباشد. در موقع ضبط و تسخیر اسپارت بدست هرکولیان و دوریالیان دسته ای از اسپارتیان قدیم که از آخائیان محسوب میشدندبه ربقۀ اطاعت درآمده مالیات و سپاهی میدادند و جمعی برعکس قبول اطاعت نکرده مغلوب و اسیر شده بودند واز این رو اهالی اسپارت به سه طبقه: حاکم، محکوم و برده منقسم میشدند. در مائۀ هفتم و ششم قبل از میلاد اسپارتیها بنای محاربه را با اهالی مسینیا گذاردند. این شهر در انتهای جنوب غربی شبه جزیره موره واقع است. محاربه مدت مدیدی ادامه داشت عاقبت بفیروزی اسپارتیان خاتمه پیدا کرد. اهالی را اسیر و دستگیر کردند مگر کسانی را که به جزیره صقلیه (سیسیل) فرار کرده بودند. سپس کینوریا را که در جنوب شرقی موره واقع شده ضبط کردند و نیز قسمت اعظم آرکادیا واقع در وسط همان شبه جزیره را بدست آوردند و تدریجاً به تمام موره استیلا یافته بنوعی حق الریاسه بر بعض شهرهای بزرگ مستقل مانند آرگوس هم نایل گشتند. این مقدمات موجب آن شد که بنای رقابت با آتنی ها را بگذارند و اینان در آن سوی یونان میزیستند و از حیث بحریه بر اسپارتیها تفوق داشتند. این رقابتها موجب جنگهای موره شد و در این مجادلات پیروزی نصیب اسپارتی ها گردید و شهر آتن را تسخیر و ضبط کردند، در نتیجه تمام یونان زیر نفوذ اسپارتیان درآمد. اما آنان قانون لیکورگوس را رعایت نکرده به عیش و عشرت پرداختند و در نتیجه آتنی ها و اهالی تیبه و مردم دیگر جهات آن سرزمین بکمک و تشویق ایرانیان بنای شورش را گذاردند. در این هنگام اسپارتیها بموجب عهدنامه ای جزائر و مستملکات ساحلی آناطولی را به ایران واگذار کرده یونان زمین را مخصوص به خویش ساختند، سپس دلاوری موسوم به اپامینونداس از تیبه ظهور کرد و پس از استرداد استقلال وطن خود مسینیا و آرکادیا رااز چنگ اسپارتیان درآورد و نزدیک بود که خود اسپارت را هم به تصرف درآورد اما اجل امانش نداد و در نتیجه اسپارتیها توانستند فقط استقلال خود را حفظ کنند.
در همین اوان اسکندر کبیر خروج کرده تیبه را ویران و اسپارت را ضبط کرد. پس از وفات اسکندر اسپارت داخل اتحادیۀ آخائیا شد. این اتحاد در شبه جزیره موره از طرف هیئتی بوجود آمده بود. بالاخره بسال 146 قبل از میلاد اسپارت بدست رومیها افتاد و به ایالت اخائیا ملحق شد. در موقع انقسام روم اسپارت سهم امپراطور شرق یعنی قسطنطنیه شد و مرکز ایالت موره گشت. بهنگام فیروزی اهل صلیب یعنی 1204 میلادی در اینجا یک پرنس نشین (امارت) تشکیل شده بود که تحت تسلط شاهزاده ای از نسل پالئولوگ ها درآمد و او حائز عنوان دسپوتی اسپارت گردید. بالاخره در 864 هجری قمری ابوالمغازی سلطان محمدخان ثانی این قطعه را فتح کرد و ضمیمۀ ممالک عثمانیه ساخت ولی پس از سه سال شاهزادۀ ریمینی سجسموند این خاک را ضبط کرد و بسوخت و تخریب کرد. بار دیگر این خرابه بدست عثمانیان افتاد و از انقاض آن قصبۀ میستره را بوجود آورده مرکز لوا قرار دادند. عده نفوس اسپارت باستانی قریب 32000 تن بوده اما در حال حاضر 5800 تن سکنه دارد.
سلاطین قدیم اسپارت از این قرارند:
1) قبل از هرکولیان:
اسپارتون 1880
قبل از میلاد
للکس 1742
قبل از میلاد
میلس 1680
قبل از میلاد
اوروتاس 1631
قبل از میلاد
لاکدمون 1577
قبل از میلاد
آمیکلاس 1480
قبل از میلاد
ارگالوس __
قبل از میلاد
کینورتاس 1415
قبل از میلاد
اومالوس __
قبل از میلاد
هبپونون __
قبل از میلاد
تیندار1328
قبل از میلاد
منلاس 1280
قبل از میلاد
اورست 1240
قبل از میلاد
نیسان 1220
قبل از میلاد
2) هرکولیها:
آرستودم 1190
قبل از میلاد
(شعبه پروکلیس)
پروکلیس 1186
قبل از میلاد
سوئوس از 1142
قبل از میلاد
اریپون
قبل از میلاد
پریتانیس تا 986
قبل از میلاد
اوتوم 986
قبل از میلاد
پونیدکت 907
قبل از میلاد
خاریلائوس (کودک)
898
قبل از میلاد
نایب السلطنه از 898
قبل از میلاد
لیکورگوس تا 879
قبل از میلاد
لسفاندر809
قبل از میلاد
تئوپومپ 770
قبل از میلاد
زوکیسدام 723
قبل از میلاد
آناکسیدام 690
قبل از میلاد
آگاسیکلیس 605
قبل از میلاد
آمستون 597
قبل از میلاد
آرخیدامنوس اول 466
قبل از میلاد
آجیس اول 427
قبل از میلاد
آجسیلاس 400
قبل از میلاد
آرخیدامنوس دوم 361
قبل از میلاد
آجیس دوم 338
قبل از میلاد
ودامیداس اول 330
قبل از میلاد
اکلیداس 234
قبل از میلاد
تئونیدس اول __
قبل از میلاد
فلیؤمبروت اول __
قبل از میلاد
لیکورگوس 219
قبل از میلاد
ماخانیداس 210
قبل از میلاد
تابیس
از 205
قبل از میلاد
تا 192
قبل از میلاد
(شعبه اوریستن)
اوریستن
آجیس
1186
قبل از میلاد
اخسترات
دوریسوس
دوریسوس 986
قبل از میلاد
آجسیلاس 957
قبل از میلاد
آرخلائوس 909
قبل از میلاد
تلکل 853
قبل از میلاد
آلکامن 813
قبل از میلاد
بولیدور776
قبل از میلاد
اوریکرات اول 724
قبل از میلاد
آناکساندر687
قبل از میلاد
اوریکرات دوم 652
قبل از میلاد
لیون 645
قبل از میلاد
آناکساندرید597
قبل از میلاد
کلئوت اول 519
قبل از میلاد
دمارات 520
قبل از میلاد
لئوتیخید492
قبل از میلاد
پاوسانیاس 480
قبل از میلاد
(نایب السلطنه)
پلستواناس 466
قبل از میلاد
پاوسانیاس 409
قبل از میلاد
آجسیپولیس اول 397
قبل از میلاد
کلئوبروت ثانی 380
قبل از میلاد
آرتاس اول 309
قبل از میلاد
امروتاتوس 265
قبل از میلاد
آرتاس دوم 264
قبل از میلاد
لئونیداس دوم 257
قبل از میلاد
کلئومروت ثالث 243
قبل از میلاد
کلئومن ثالث 238
قبل از میلاد
آجسیپولیس ثالث 219
قبل از میلاد
(قاموس الاعلام ترکی).
اسپارت را نخست مردم دریس بنا نهادند. محیط شهر قریب 8 یا 9 هزارگز بود و چون مردم آن به معماری و مجسمه سازی توجه بسیار نداشتند در ابنیه و عمارات با آتن همسری نمی توانستند کرد. تعداد مدنیون اسپارت به 32000 میرسید و این عده خود 340000 بنده و تحت الحمایه داشتند. اسپارت در نتیجۀ حکومت اشرافی و مقتدر خویش بر مسه نیا غالب آمد و سرانجام تمام شبه جزیره پلوپونزوس را تصرف کرد و بالاخره بر آتن نیز مسلط شد ولی همین تسلط موجب ضعف آن گردید و امروز از اسپارت جز ویرانه ای چند بر پای نیست. (لغت نامۀ تمدن قدیم ذیل کلمه اسپارتا)
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ زَ / زِ)
اسفرزه. قطونا. بزرقطونا. اسپغول. (تحفۀ حکیم مؤمن). شکم پاره. قارنی یارق. اسفیوس. برغوثی. بخدق. فسیلیون. ینم. ینمه
لغت نامه دهخدا
(فَ)
اسب تاز. اسب دواننده.
لغت نامه دهخدا
(اُ پُ)
پاره ای گوشت در درون حیوان که مادۀ سوداست و اهل هند آنرا تلی خوانند. (از آنندراج). سپرز. طحال. رجوع به سپرز شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ / پُ)
نام کوهیست بسیار بلند و رفیع. (برهان) (جهانگیری). این کوه در بندهش فصل 12 بندهای 29 و 36 اسپروچ یاد شده و همانست که یونانیان آن را زاگرس خوانده اند. (یشتها تألیف پورداود ج 1 ص 190) :
همی رفت آن شاه گیتی فروز
بزد گاه در پیش کوه اسپروز.
فردوسی.
همی گفت کاوس لشکرفروز
ببرگاه تا پیش کوه اسپروز.
فردوسی.
چو با درد و با رنج و غم دید روز
بیامد دمان تا بکوه اسپروز.
فردوسی.
نیاسود تیره شب و پاک روز
همی راند تا پیش کوه اسپروز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اسب رس. میدان و فضا و عرصه. (برهان). اسپریس. اسپرز. (سروری).
لغت نامه دهخدا
(اِ پَ)
قصری بطبرستان که در افسانه ها گویند بناکردۀ دیوسفید است و آنرا بسال 867 ه. ق. / 1462- 1463 میلادی ملک اسکندر مرمت کرد. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 154 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
طبق روایات محلی، نام آق قلعۀ استراباد بزمان قابوس و ترکمانان اسپی دز را آق قلعه ترجمه کرده اند. (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 86 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسپه روز. اسپی ریز. رجوع به اسپه روز شود، مؤلف مجمل التواریخ و القصص در ذکر همدان آرد: اما بوقت اسلام از همدان اسپیددز مانده بود و بعض خانها در حوالی (و) آنرا قصر ابیض میخواندند. (مجمل التواریخ و القصص ص 522)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
مرکّب از: اسپ + بد (پد) ، پسوند، ظاهراً کلمات اسبذ و اسابذه و اسبذیین اصلشان اسپ بد باشد. رجوع به کلمات فوق و بحرین شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
میدان. (صحاح الفرس). اسب ریس. اسپ ریس:
ببر کرده هر یک سلیح ستیز
نهادند رو جانب اسب ریز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
اسب تازنده دواننده اسپ، زمین هموار و صاف که مناسب برای تاختن اسب باشد، نام روز هیجدهم است از ماههای ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپ دم
تصویر اسپ دم
دم اسب
فرهنگ لغت هوشیار
راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
نام دو گونه درختچه از تیره گل سرخیان که مخصوص مرز فوقانی جنگلهای شمال ایران میباشند و در جنگلهایارسباران و ییلاقهای نور در 2800 متر ارتفاع دیده میشوند و در همدان و قم و تفرش و دماوند نیز دیده شده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرز
تصویر اسپرز
سپرز
فرهنگ لغت هوشیار
راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپ رس
تصویر اسپ رس
اسب ریس
فرهنگ لغت هوشیار
راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
راهی که اسب به یک روز تواند پیمود، عرصه ای که اسب در آن تاخت کند میدان اسب دوانی اسب رس اسب رز اسپ ریس، میدان چوگان بازی و نمایش و رژه، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
((اِ رَ یا رِ))
نام دو گونه درختچه از تیره گل سرخیان که مخصوص مرز فوقانی جنگل های شمال ایران می باشند و در جنگل های ارسباران و ییلاق های نور در 2800 متر ارتفاع دیده می شوند و در همدان و قم و تفرش و دماوند نیز دیده شده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسب رس
تصویر اسب رس
((~. رِ))
مسافتی که اسب در یک روز می تواند بپیماید، میدان اسب دوانی، اسب ریس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسپرز
تصویر اسپرز
((اِ پُ))
سپرز، طحال
فرهنگ فارسی معین
سپرز، طحال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مکانی در حوزه ی امام زاده حسن سوادکوه، میدانی برای.، نام مرتعی در آمل، نام گیاهی صحرایی، روستایی از دهستان میان دو رود ساری، از توابع دهستان اندرود.، طحال گوسفند و گاو، نام قلعه ای قدیمی که خرابه های آن بر روی یالی از زرین کوه
فرهنگ گویش مازندرانی